در ادامه بحث نقطه عطف و اشباع اطلاعات پرده طی شده، سئوال دیگری پیش می آید:
آیا اشباع اطلاعات فقط در مقیاس پرده بندی و نقاط عطف میان پرده ها مصداق می یابد؟ بنا به تعریف ، سکانس در عین اینکه جزئی از فیلمنامه است ، خود به جهت اطلاعات ، واحدی مستقل است. به عبارت دیگر(با اندکی تسامح برای بیان مطلب!) سکانس ، در مقیاس کوچکتر ، موقعیتی شبیه پرده دارد، دست کم در این بحث خاص! چه زمانی و به چه دلیل یک سکانس را تمام شده می دانیم؟ زمانی که اطلاعات ضروری برای آن سکانس، به نقطه پایان رسیده باشد! یعنی به نقطه عطف آن سکانس! و این یعنی همان اشباع اطلاعات آن سکانس! اطلاعات یک سکانس، در تصویرش (چه در فیلمنامه و روی کاغذ، چه در فیلم و روی پرده) شامل همه دارایی آن سکانس است ، یعنی همه اطلاعات مربوط به موضوع، کشمکش ، حال و هوا ، روابط، شخصیت ها و مفاهیم مطروحه در آن سکانس. وقتی همه اطلاعات سکانس عرضه شد، و دیگر دلیلی برای ادامه سکانس نماند، به نقطه عطف و پایان سکانس رسیده ایم! اینجا اطلاعات به اشباع رسیده است! درست مانند پرده، سکانس هم در نقطه عطف خود(نقطه پایانی سکانس) به اشباع اطلاعاتی می رسد!
سکانسی از فیلمنامه خود را مرور کنید!
******************************************************************************در مورد صحنه هم همین نقطه اشباع اطلاعات(نقطه عطف) مصداق می یابد! صحنه هم با رسیدن به اشباع اطلاعات ضروری برای صحنه، به عطف و پایان می رسد! طبیعتا در تقسیم بندی های فیلمنامه ، از پرده به فصل، از فصل به سکانس و از سکانس به صحنه، نقطه عطف، کوچکتر ، ظریف تر و غیر محسوس تر می شود! اما قطعا در هر کدام از این واحدها، هم عطف خاص آن تقسیم بندی وجود دارد، و هم اشباع اطلاعات!
****************************************************************************** نگریستن به نقطه عطف و درک جایگاه نقاط عطف، از منظر “اشباع اطلاعات” کار نگارش را به شکل چشمگیر و آشکاری ساده تر و عینی تر می کند! کافیست مطمئن شویم که به سر حد اطلاعات ضروری برای هر کدام از این واحدهای فیلمنامه رسیده ایم! واضح است که در سکانس و صحنه هم ، فشرده سازی اطلاعات، از آغاز تا نقطه عطف(نقطه اشباع) مثل نوشتن پرده ، ضروری ست! به ویژه در نسخه دوم و بازنویسی!
***************************************************************************** اما کوچکترین واحد فیلمنامه ، صحنه نیست! یک کنش و واکنش است! در مورد یک کنش و واکنش ساده هم به این فکر می کنیم که کجا تمام می شود؟ جایی که می فهمیم امکان ادامه دادن آن نیست و در صورت ادامه ، کار به تکرار می رسد. تکرار ، جز در موارد خاص و بسیار معدود، به نفع فیلمنامه نیست! در نظر داشته باشیم که اطلاعات لزوما منحصر به گفتگو و محدوده آن نیست، بلکه در تمام عناصر و ابزار مورد استفاده ی فیلمنامه نویس می تواند حضور داشته باشد. غالبا این اطلاعات در میان تمامی (یا اکثر) این ابزار توزیع می شود! به یاد داریم که فیلمنامه داستانی تصویری و در حرکت (در زمان) است. به هر شکلی که به اشباع اطلاعات در هر واحد فیلمنامه برسیم، لحظه وقوع نقطه عطف آن واحد است، از یک کنش و واکنش ، تا تمامی فیلمنامه از شروع تا پایان!
************************************************************************** از شروع تا پایان، یعنی از “حادثه محرک” در آغاز فیلمنامه (گاه به دنبال پیش داستانی کوتاه)، تا “اوج” در پایان (گاه پیش از موخره و فرودی کوتاه). طبق تعریف در “الگوی سفر اساطیری قهرمان”، قهرمان(پیش برنده) در حال گذران زندگی عادیست که “دعوت” به سفر می شود. گاه در همین مرحله دعوت را می پذیرد و پای در راه سفر(داستان) می گذارد و گاه با “رد دعوت” به زندگی عادی برمی گردد. در این گونه،”دعوت دوم” صورت می گیرد و او سفر را می پذیرد. این دعوت می تواند توسط عاملی بیرونی ،یا نیرویی درونی (در وجود قهرمان) صورت بگیرد. باز این دعوت می تواند”احساسی” یا “عقلانی” یا ترکیبی از هر دو نیرو و هر دو انگیزه باشد. به هر شکل او را عازم سفر می سازد. با همین توضیح مختصر، متوجه ادامه بحث شویم:
****************************************************************************** “دعوت” چه برای قهرمان و چه برای مخاطب (و البته نویسنده!) نقطه عطفی است میان زندگی عادی و شروع سفری پر مخاطره! اگر دعوت ، اطلاعات کافی برای تبیین ضرورت سفر نداشته باشد، سفری اتفاق نخواهد افتاد! اطلاعات این دعوت (حادثه محرک)، می بایست در دو وجه، به حد ضرورت(اشباع) برسد: ۱- اعتبار و ارزش قطعی برای ضرورت سفر. ۲- قدرت کافی برای بریدن خط ممتد زندگی عادی (زندگی پیش از فیلمنامه)
در فیلم “جنگ های ستاره ای” که طبق مراحل متوالی فرم مستحکم سفر اساطیری نوشته شده، اسکای واکر ابتدا (در مرحله اول دعوت) با تصویر و درخواست شاهزاده لیا رو به رو می شود (وجهی عقلانی) ولی ورود به ماجرا را نمی پذیرد و در بار دوم (در مرحله دعوت مجدد) با ویرانی خانه و زندگی اش مواجه می شود(وجهی احساسی) و حالا اراده و انگیزه لازم برای ورود به ماجرا(داستان- سفر) را پیدا می کند. از طرف دیگر ضرورت سفر و بریدن خط زندگی عادی (پیش از فیلمنامه) برای او ایجاد شده. این هر دو، یعنی اشباع اطلاعات در نقطه عطف شروع داستان(حادثه محرک)!
****************************************************************************** ممکن است هر کدام از این ضرورت ها و قطعیت ها ( احساسی، عقلانی، ضرورت سفر، بریدن خط زندگی پیش از داستان) نه در خود سکانس یا صحنه های های حادثه محرک، بلکه در طول فیلمنامه برای مخاطب عیان شود، مثلا مانند اطلاعات کامل قدرت و دلیل حادثه محرک در فیلم “حرفه -خبرنگار” ،که به طور کامل در فیلمنامه آشکار می شود!
برای این بحث، مهم ، گریزناپذیری و قطعیت (اشباع) اطلاعات کاشته شده در زمان و مکان وقوع حادثه محرک داستان ، یعنی عطف تعیین کننده و داستان ساز، در شروع فیلمنامه است. توجه داشته باشیم که بار اطلاعاتی حادثه محرک غالبا، بیش از آن که به گفتگو سپرده شود، متعلق به ابزارهای دیگر، به ویژه رویداد تصویری ست.
*************************************************************************** اوج، مهمترین ، تعیین کننده ترین و ارزشمندترین نقطه و یا مرحله فیلمنامه است و بحث اشباع اطلاعات ، در این نقطه هم مصداق پیدا می کند. در واقع، نقطه اوج، آخرین و مهمترین نقطه عطف داستان (فیلمنامه) است که شخصیت اصلی (قهرمان- پیش برنده- رهرو سفر اساطیری) را از دنیای داستان خارج می کند و به دنیای عادی تازه می فرستد. اطلاعات مرحله کامل داستان ، از شروع تا پایان(اوج) به عنوان نقطه عطف نهایی، در اوج متبلور می شود.اشباع کامل اطلاعات داستان ! قهرمان با این اطلاعات کامل از جهان پیرامون (وخود) وارد جهانی دیگر(پس از داستان و خودی تازه) می شود. پیداست که اگر این اطلاعات به اشباع نرسیده باشد، سفر و داستان آن ، نه برای قهرمان و نه مخاطب به پایان نرسیده و لاجرم در ذهن و فیلمنامه نویسنده هم ناتمام مانده است!
****************************************************************************** ضرورت اشباع اطلاعات در نقطه عطف، برای هر مرحله از فیلمنامه ، از خردترین (کنش و واکنش) تا گسترده ترین واحد و مرحله آن (کل فیلمنامه) از اهمیتی تعیین کننده برخوردار است. از این دیدگاه به فیلمنامه مان نگاه کنیم: فیلمنامه خوب، یعنی سرشاری متن از اطلاعات!